از نیمه سال گذشته تا کنون ولسوالی بلخاب گرفتار حوادث سخت و جانفرسای طبیعی شده و خشم کوه و سیل و دریا این ولسوالی را هدف کینه و شقاوت خود قرار داده است.
سیل های ویرانگر پیش از نوروز و دو ماه پس از آن در ساحات مختلف این ولسوالی سراسر کوهستانی جاری شد و باغ های سرسبز و زیبای بلخاب زیر گل و لای و صخره سنگهای کوه دفن شد و خانههای گلین دهقانهای این منطقه کوهستانی را با زمین های پست و بلندش برابرکرد.
زنان و مردانی مظلومانه زیر سیلاب جان باختند و دفن شدند، گرچه از دولت مردان کسی از این وقایع تلخ خبر نشد.
چیزی از نوروز نگذشته بود که کوه عظیم چون هیولای هول انگیز از جای خود جنبید و مسیر دره بلخاب را در پیش گرفت. این کوه با کمرها و تپه های دور و اطراف خود ده ها قریه و آبادی و جان صدها انسان مظلوم، زن و مرد و خرد و کلان را تهدید می کرد.
مردمان بی دفاع، واقع در مسیر حرکت کوه، در مدت سه ماه نشسته بودند و تخریب خانهها و نابودی باغها، کشتزارها، مزارع و دامهای خود را تماشا می کردند.
در این سه ماه مردم نابودی ده ها قریه خرد و کلان و دارایی ناچیز خود را که محصول رنج چند نسل آنان بود به نظاره نشسته بودند.
سرانجام کوه به داخل دره رسید و راه دریای منطقه را بست، مسیر دریا خشک شد. زمینهای زراعی، باغها، درختها و دیگر محصولات زراعی و باغی که از آن دریا مشروب میشدند، از تشنگی پژمردند و مردند و قریههای بسیاری به ویرانه تبدیل گردید.
در نتیجه سد و دریاچه بزرگی به طول دو کیلومتر و عرض یک کیلومتر و عمق بیش از یک صد متر پشت این کوه تشکیل گردید. چند بار هیئت های دولتی به شمول معاون وزیر و والی ولایت سرپل به منطقه سفر کردند و ضمن برآورد خسارات وارده به مردم، برای اسکان مجدد آنان در جای دیگری طرحهای در نظرگرفته شد.
هنوز این طرحها به نتیجه نرسیده بود که سه روز پیش آب جمع شده در پشت سد، از زیر کوه و تپه های خاکی راه باز کرد و چون دریای خروشان و سیل بنیانکن خاک، سنگ، ریگ، دار و درخت و زراعت و خانههای مردم را با خود برد.
این سیلاب جان دو نفر را گرفته و تعدادی را نیز زخمی کرده است. مواشی و حیوانات بسیاری تلف شده و قریههای بسیاری اکنون در مسیر این سیلاب عظیم قرار گرفته و در حال تخریب شدن کامل است: استوان، دوشاخ، بیدنشان، چشمهگرم، دهنشرط، چاهزمین، چنگیزی و ... برخی از قریههایی است که در حال از بین رفتن است.
به گفتة سیدحیات ا... عالمی رئیس شورای ولایتی سرپل افراد خودسر بدون این که به مردم و روستائیان زیر دست این سد عظیم خبر دهند، مسیر آب را باز کردند. عالمی افزود: در مسیر این سیلاب تمام بند برقها، آسیابها، مساجد، خانهها و باغها تخریب شده و مردم قریهجات به کوهها پناه برده اند و در انتظار کمک دولت به سر میبرند.
گفتنی است که دریای بلخاب سرانجام به دشتهای بلخ باستان میرسد و مزارع این دشتهای حاصلخیز را سیراب میکند. در اثر راه یافتن آب از پشت بند، هماکنون این دریا در شولگره، دهدادی و بلخ گلآلود و خروشان شده و افزایش بسیاری پیدا کرده است.
کلمات کلیدی: اسلامی، بلخاب، عارف، آب، سیلاب، گوگل، شعبان، رمضان، فرهنگی، باغ، حیات الله عالمی
دومین دلیلى که جهت اثبات برترى حضرت على(علیهالسلام) بر سایر اوصیاء و انبیاء گذشته میآوریم، فرمایش خود آن حضرت به "صعصعه" است . روز بیستم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرت که در اثر ضربت شمشیر "ابن ملجم" آثار مرگ بر آن حضرت ظاهر شد، حضرت به امام حسن(علیهالسلام) فرمود: اجازه دهید شیعیانى که بر در خانه اجتماع کردهاند بیایند مرا ببینند وقتى آمدند و اطراف بستر را گرفتند آهسته به حال آن حضرت گریه میکردند حضرت با کمال ضعف فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى ولکن خففوا مسائلکم . اصحاب هر یک سئوالى کرده جواب مىشنیدند از جمله سئوال کنندگان "صعصعة بن صوهان" بود که از رجال بزرگ شیعه و از خطباء معروف کوفه و از روات بزرگیست که شیعه و سنى از او روایت نقل میکنند و از اصحاب برجسته على(علیهالسلام) بوده است . "صعصعه" عرض کرد به من خبر دهید که شما افضلید یا آدم؟ حضرت فرمود: تعریف کردن مرد از خود تزکیه نفس و قبیح است ولى از باب و اما بنعمة ربک فحدث، نعمتهاى خدا داده به خود را نقل کن میگویم که من افضل از آدم هستم . عرض کرد به چه دلیل ؟ براى آدم همه قسم وسایل رحمت و راحت و نعمت در بهشت فراهم بود فقط از یک شجره گندم منع گردید ولى آدم نتوانست خوددارى نماید و از آن خورد و از بهشت و جوار رحمت حق خارج شد. "ابن ابى الحدید" در "شرح نهج البلاغه" در ذیل این حدیث میگوید: که پیغمبر با این بیان جمیع مراتب و منازل هارونى را براى على ابن ابیطالب اثبات کرد و اگر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) خاتم الانبیاء نبود هر آینه على شریک در امر پیغمبرى او هم بود ولى جمله "انه لا نبى بعدى" میرساند که اگر بنا بود پیغمبرى بعد از من بیاید على واجد آن مقام بود. ولى خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود، من به میل و اراده خود چون دنیا را قابل توجه نمیدانستم از گندم نخوردم . کنایه از آن که کرامت و افضلیت شخص به زهد و ورع و تقوا است. هر کس اعراض او از دنیا و متاع دنیا بیشتر است قطعا قرب و منزلت او در نزد خدا بیشتر است و منتهاى زهد اینست که از حلال غیر منهى اجتناب نماید. در بحارالانوار از "عمرو بن حریث" نقل میکند که گفت: نزدیک وفات امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به دیدن آن حضرت رفتم، دیدم که "فضه" انبان(کیسه) مُهر کردهاى براى افطار خدمت آن حضرت آورد و حضرت مُهر را گشود و قطعات نان جو خشکیده متغیرى بیرون آورد که به علت نگرفتن نخاله آن خیلى زبر و خشن بود. عمرو میگوید به فضه گفتم قدرى به این پیرمرد رحم کنید نرمه این آرد جو را بگیرید و براى نان خمیر کنید و خوب بپزید که این بزرگوار پیر و ضعیف است و با وجود پیرى و ناتوانى به روزه و نماز و بیخوابى شب و جهاد و انواع ریاضات مشغول است. فضه گفت: چند دفعه چنین کردم و نان خوب در انبان گذاشتم چون حضرت مطلع شد مرا از این عمل منع کرد و از آن به بعد انبان را مُهر میکند. بعد میگوید دیدم امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مُهر انبان را برداشت نان خشکیده و زبرى را در کاسه چوبین خرد کرد و قدرى آب بر روى آن ریخت و کمى نمک بر روى آن پاشید و آستین خود را بالا زد و مشغول خوردن شد چون فارغ گشت گفت عُمر على به آخر رسید و اجل نزدیک شد. دست خود را بر محاسن خود فرو آورد و اشاره کرد به این که شهادت من نزدیک گردیده و این محاسن به خون سرم خضاب خواهد شد. از این موارد در زهد حضرت علی(علیه السلام) بسیار است؛ که به همین نمونه بسنده میکنیم. اما خلفاى بعدى بقدرى بیت المال مسلمین را صرف خود نمودند که جاى تعجب است از جمله "منصور دوانیقى" قبل از خلافت چنان فقرى داشت که خودش براى "سلمان اعمس" گفت که در دهات شام مدح على میخواند تا نانى بدست آورد. ولى چون بخلافت رسید بقدرى مال مسلمانان را جمع کرد که بعد از مردنش 810 میلیون درهم فقط پول نقد او غیر از املاک و اسباب تجمل منزل او بوده است و یا مثلا عایدى املاک "خیزران" مادر هارون الرشید سالى صد و شصت میلیون درهم بود. "صعصعه" به حضرت علی(علیهالسلام) عرض کرد آقا شما افضل هستید یا نوح؟ فرمود: من افضل از نوحم؟ گفت، چرا؟ فرمود: نوح، قوم خود را بسوى حق دعوت کرد، او را اطاعت نکردند و آن بزرگوار را بسیار اذیت نمودند تا درباره آنها نفرین کرده و گفت: رب لاتذر على الارض من الکافرین دیارا.(نوح/27) اما من بعد از خاتم الانبیاء با آن همه صدمات و اذیتهاى بسیار فراوان که از این امت دیدم ابدا درباره آنها نفرین نکردم و کاملا صبر نمودم . در خطبه شقشقیه میفرماید: صبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى؛ صبر نمودم در حالی که در چشم من خاشاک و در گلوى من استخوانى بود. اگر کسى میخواهد صبر على(علیهالسلام) را بداند رجوع به تاریخ بیست و پنج سال خانه نشینی على بنماید. صعصعه عرض کرد شما افضلید یا ابراهیم؟ فرمود: من، گفت: چرا؟ فرمود: ابراهیم عرض کرد: رب ارنى کیف تحیى المؤ تى قال اولم تؤمن قال بلى ولکن لیطمئن قلبى. (بقره/26) ولى ایمان من بجایى رسید که گفتم: لو کشف الغطاء ما ارذت یقینا؛ کنایه از آن که علو درجه شخص به مقام یقین او میباشد که واجد مقام حق الیقین شود. عرض کرد شما افضلید یا موسى؟ فرمود: من، گفت: چرا؟ فرمود: وقتى خدا موسى را مامور کرد که براى دعوت فرعون به مصر رود عرض کرد: رب انى قتلت منهم نفسا فاخاف ان یقتلون و احى هارون هو افصح منى لسانا فارسله معى رداء یصدقنى انى اخاف ان یکذبون. (قصص/ 33-34) ولى وقتى رسول اکرم مرا از جانب خدا مامور ساخت که بروم مکه بالاى بام مکه آیات اول سوره برائت را بر کفار قریش قرائت نمایم با آنکه کمتر کسى بود که برادر یا پدر یا عم و یا خال و یکى از اقارب او بدست من در جنگها کشته نشده باشد مع ذلک ابدا خوف نکردم و اطاعت امر نموده تنها رفتم، ماموریت خود را انجام دادم و برگشتم . صعصعه گفت: شما افضلید یا عیسى؟ فرمود: من افضلم، عرض کرد چرا؟ حضرت فرمود: پس از آن که جبرئیل در گریبان مریم دمید به قدرت خدا حامله شدن چون وقت وضع حمل او گردید در بیت المقدس به مریم وحى شد که از بیت المقدس بیرون شو زیرا که این خانه محل عبادتست نه محل ولادت و زائیدن، لذا از بیت المقدس بیرون رفت در میان صحرا پاى نخلهاى خشکیده عیسى به دنیا آمد، اما وقتى مادرم فاطمه بنت اسد را درد زایمان گرفت در وسط مسجدالحرام بود بمستجار کعبه متمسک گردیده عرض کرد الهى درد زایمان را بر من آسان گردان. همان ساعت دیوار خانه شکافته شد مادرم فاطمه را با نداى غیبى دعوت به داخل نمود مادرم داخل بیت شدن و من در همان خانه کعبه به دنیا آمدم . سومین چیزی که افضلیت و برترى على(علیهالسلام) را نسبت به اوصیاء گذشته میکند داستان گفتگوى حره با حجاج است . یکى از دشمنان سرسخت على(علیهالسلام) "حجاج" است او هر جا دوستان و شیعیان على (علیهالسلام) را میدید به سختترین وجهى میکشت، روزى "حره، دختر "حلیمه سعدیه" بر حجاج وارد شد از طرز ورود و بى اعتنایى نسبت به دستگاه دانست که این یک بانوى عادى نیست پس از اندکى تامل پرسید حره دختر "حلیمه سعدیه" تویى؟ گفت بلى. گفت مدتها در انتظار دیدار تو بودم به من گفتهاند که عقیده تو اینست که على(علیهالسلام) بر اصحاب پیغمبر افضل است و تو على را بر ابوبکر و عمر و عثمان ترجیح میدهى. حره به حجاج گفت به تو دروغ گفتهاند عقیده من بیش از اینهاست که گفتهاند: من نه این که او را به اصحاب ترجیح میدهم بلکه بر پیغمبران بزرگ مثل آدم و موسى و عیسى و ابراهیم و داود و سلیمان ترجیح میدهم. حجاج گفت واى بر تو که اکتفا نکردى که على را افضل اصحاب بدانى و او را در ردیف انبیاء نام بردى و برتریش دادى اگر دلیل واضحى بر این ادعا نیاورى ترا خواهم کشت. حره گفت خدا او را در قرآن بر آدم فضیلت داده آنجا که میفرماید: فعصى آدم ربه فعوى. ولى درباره على(علیهالسلام) فرمود: و کان سعیه مشکورا؛ آدم از همه نعمتهاى بهشت استفاده میبرد و تنها از گندم ممنوع بود که فرمود: و لا تقربا هذه الشجرة، معذلک آدم از گندم خورد ولی امام على منعى نداشت و همه نعم الهى بر او حلال بود با این حال نان گندم نخورد. در اینجا حجاج بى اختیار گفت احسنت یا حره، آنگاه گفت دلیل تو بر تفضیل بر نوح و لوط چیست؟ گفت: حقتعالى درباره نوح و لوط مىفرماید: ضرب الله مثلا للذین کفروا امرئة نوح و امرئة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا فخانتا هما فلم یغینا عنهما من الله شیئا و قیل اوخلا النار مع الداخلین . (تحریم/10) ولى از براى على بن ابیطالب(علیهالسلام) همسرى است که خشنودى او خشنود خدا و خشم او خشم خداست اگر فاطمه از کسى راضى نباشد خدا از او راضى نشود. حجاج گفت احسنت بگو بدانم دلیل تفضیل تو بر ابراهیم چه خواهد بود؟ گفت: در قرآن از گفته ابراهیم حکایت میکند: و اذ قال ابراهیم رب ارنى کیف یحیى الموتى قال اولم تؤمن قال بلى ولکن لیطمئن قلبى، ولى على(علیهالسلام) به تصدیق دوست و دشمن فرمود: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا. حجاج گفت احسنت یا حره . حجاج گفت: به چه دلیل او را بر موسى ترجیح میدهى؟ گفت به دلیل فرموده خدا آنجا که میفرماید، فخرج منها خائفا تیرقب؛ و على(علیهالسلام) لیلة المبیت جاى پیغمبر خوابید و جان خود را فداى پیغمبر نمود و خدا تقدیر و تقدیسش نمود و من الناس من یشترى نفسه ابتغاء مرضاة الله، حجاج گفت احسنت یا حره. سپس گفت: دلیلت بر تفضیل على بر سلیمان چیست؟ گفت: سلیمان گوید: رب هب لى ملکا لاینبغى لاحد من بعدى، و على فرماید: یا دنیا تنحى عنى غرى غیرى فقد طلقتک ثلاثا لارجعة لى فیک . حجاج گفت: احسنت یا حره، به کدام دلیل على بر عیسى افضل بود؟ گفت خدا در قرآن میفرماید: اذ قال الله یا عیسى بن مریم انت و قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان کنت قلته فقد تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک ما قلت لهم الا ما امرتنى به. (مائده/115) این قضاوت و حکومت را به روز قیامت انداخت ولى به على بن ابیطالب(علیهالسلام) نیز قومى در حد پرستش گرویدند و قائل به خدایى او شدند، و حضرت در دنیا آنها را مجازات فرمود و کیفر داد. حجاج گفت احسنت یا حره و به او جایزه بخشید. چهارمین دلیل بر سیدالوصیین بودن على(علیهالسلام) فرمایش خود پیغمبر است چنانچه "میر سید على همدانى شافعى" در کتاب "مودة القربى" از "ابن عباس" روایت میکند که گفت: دعانى رسول الله(صلى الله علیه و آله و سلم) فقال لى ابشرک ان الله تعالى ایدنى بسیدالاولین و الاخرین و الوصیین على فجعله کفو ابنتى فان اردت ان تنتفع به فاتبعه. ابن ابى الحدید چه خوب میگوید و "فخر رازى" در ذیل آیه مباهله و "احمدبن حنبل" در "مسند" و دیگران که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من اراد ان ینظر الى ادم فى علمه و الى نوح فى تقوائه و الى ابراهیم فى خلة و الى موسى فى هیبته و الى عیسى فى عبادته فلینظر الى على بن ابیطالب . "میر سیدعلى همدانى شافعى" در "مودة القربى" این حدیث را با یک زیادتى نقل میکند که رسول خدا فرمودند: فان فیه تسعین خصلة من خصال الانبیاء جمعها الله فیه و لم یجمعهبا فى احد غیره . تشبیه علم على به آدم براى اینست که خداوند آدم را به واسطه عملش بر سایر موجودات فضیلت و برترى داد، پس چون على(علیهالسلام) علمش از آدم بیشتر است باید افضل از همه موجودات غیر از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) باشد. پس هر انسان با ذوقى از تشبیه در علم على(علیهالسلام) به آدم میفهمد که چون آن علم سبب افضلیت آدم و برترى مسجودیت او بر ملائکه و مقام خلافت او گردید؛ على(علیهالسلام) هم افضل و برتر از انبیاء عظام مانند موسى و عیسى باشد پس به طریق اولى از اوصیاء آنها برتر خواهد بود. فراوری از کتاب زیارت عاشورا، اثر حضرت آیة الله حاج سیداحمد میرخانی، گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.دلیل دوم
فضیلت امام على(علیهالسلام) از سایر انبیاء
دلیل سوم
دلیل چهارم
على مرآت جمیع انبیاء
کلمات کلیدی: اسلامی، حضرت علی علیه السلام، امیر المومنین علیه السلام
السلام علیک یابن امیرالمومنین و ابن سید الوصیین؛ سلام بر تو ای پسر سید و آقا و بزرگ اوصیاء در ادامه شرح زیارت عاشورا به شرح سید الاوصیاء رسیدیم، که چرا به حضرت علی (علیه السلام) سیدالوصیاء گوییم؟ چرا ایشان را سید و آقای همه اوصیاء می دانیم؟ و چرا وقتی امام حسین(علیه السلام) سلام می دهیم با این صفت پدر امام حسین(علیه السلام) را یاد می کنیم؟ در مقاله قبل به این نتیجه رسیدیم که وصى بلافصل پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) باید على (علیهالسلام) باشد و دیگران قابلیت این مقام را نداشتند بلکه خلافت را غصب نمودند. حال باید ثابت کنیم که بعد از قبولى و وصایت و خلافت آن حضرت، چرا سید اوصیاء و از هر وصى پیغمبرى برتر و بالاتر است. با توجه به روایات وجود مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) افضل از همه انبیاء بلکه همه موجودات دنیا بوده، پس وصى و خلیفه ایشان یعنى حضرت على(علیهالسلام)، نیز باید افضل و برتر از همه اوصیاء و موجودات عالم باشد، آیا آن پیغمبری که بر هزار نفر مبعوث گردیده با آن پیغمبری که بر پنجاه یا صدهزار یا بیشتر مبعوث گردیده با پیغمبری که بر همه خلق خدا مبعوث شده است یکسان میباشند پس وزیر و خلیفه آنها هم بقدر آن پیغمبر درجه و مقام دارند. تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات؛ انبیاء را بر بعضى دیگر خصایص و فضائلى افزونى و فضیلت دادیم که دیگران به مرتبه آنها نمیرسند گرچه در نبوت مساوى بودند که با بعضى از آن انبیاء خدا سخن گفت و به بعضى از آنها ترفیع درجات داد. "زمخشرى" در "تفسیر کشاف" گوید مراد از این بعض پیغمبر ما است که به فضایل بسیار و خصایص بیشمار بر انبیاء فضیلت دارد که مهمترین آنها مقام خاتمیت است، بنابراین چون پیغمبران از جهت درجه و مقام متفاوت شدند اوصیاء آنها هم عقلا باید متفاوت باشند چون مقام پیغمبر ما از همه بیشتر است وصى او هم باید مقامش بیش از سایر اوصیاء دیگر باشد، پس او را باید سید الاوصیاء نام نهاد. "محمد سمرقندى حنفى" در کتاب "مجالس" و "محمدبن عبدالرحمن ذهمى" در کتاب "ریاض النضرة" و "ملاعلى متقى" در "کنزالعمال" و "ابن صباغ مالکى" در "فصول المهمه" و "شیخ سلیمان بلخى حنفى" در "ینابیع المودة" و "ابن ابى الحدید" در "شرح نهج البلاغه" از "ابن عباس" نقل نمودهاند که روزى "عمربن خطاب" گفت واگذارید نام على را یعنى اینقدر از على غیبت مکنید زیرا من از پیغمبر خدا شنیدم که فرمود در على سه خصلت است، عمر گفت که اگر یکى از آن سه خصلت براى من بود دوستتر میداشتم از هر چه آفتاب بر آن میتابد. آنگاه عمر گفت: من و "ابوبکر" و "ابوعبیده جراح" و عدهاى از اصحاب حاضر بودیم رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به على(علیهالسلام) تکیه داده بود تا آن که بر دو شانه على زد و فرمود یا على تو از حیث ایمان اول مؤمن هستى و از حیث اسلام اول مسلم هستى آنگاه فرمود یا على تو براى من به منزله هارون براى موسى هستى و دروغ گفته کسى که گمان میکند مرا دوست دارد در حالی که ترا دشمن میدارد. شیعه و سنى بطرق مختلف نقل کردهاند که پیغمبر فرمود: یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لانبى بعدى . این حدیث را که به حد تواتر لفظى رسیده حدیث منزلت نام نهادهاند و از آن سه خصیصه براى امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ثابت میشود. 1- مقام نبوت که در معنى و حقیقت براى آن حضرت بوده . 2- مقام خلافت و وزارت ظاهرى آن حضرت بعد از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله). 3- مقام افضلیت آن حضرت بر تمام امت و غیر امت چه آن که رسول خدا على را به منزله هارون معرفى کرده و حضرت هارون مطابق نص صریح قرآن و اجد مقام نبوت و خلافت حضرت موسى و افضل بر تمام بنى اسرائیل بوده است . در سوره مریم آیه 51 میفرماید: و اذکر فى الکتاب موسى انه کان مخلصا و کان رسولا نبیا و نادیناه من جانب الطور الایمن و قربناه نجیا و وهبناله من رحمتنا اخاه هارون نبیا؛ یاد کن در کتاب خود شرح حال موسى را که او بندهاى بسیار با اخلاص و رسولى بزرگ مبعوث به پیامبرى بر خلق بود و ما را از وادى مقدس طور ندا کردیم و به جهت استماع کلام خویش به مقام قرب خود برگزیدیم و از لطف و مرحمتى که داشتیم به برادرش هارون نیز "براى مشارکت و مساعدت او" مقام نبوت عطا کردیم . شیعه و سنى بطرق مختلف نقل کردهاند که پیغمبر فرمود: یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لانبى بعدى . این حدیث را که به حد تواتر لفظى رسیده حدیث منزلت نام نهادهاند و از آن سه خصیصه براى امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ثابت میشود. 1- مقام نبوت که در معنى و حقیقت براى آن حضرت بوده . 2- مقام خلافت و وزارت ظاهرى آن حضرت بعد از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله). 3- مقام افضلیت آن حضرت بر تمام امت و غیر امت چه آن که رسول خدا على را به منزله هارون معرفى کرده و حضرت هارون مطابق نص صریح قرآن و اجد مقام نبوت و خلافت حضرت موسى و افضل بر تمام بنى اسرائیل بوده است . پس جناب هارون از جمله پیغمبرانى است که استقلال در امر نبوت نداشته بلکه تابع شریعت برادرش حضرت موسى بوده، حضرت على(علیهالسلام) هم واجد مقام نبوت بوده ولى در امر نبوت استقلال نداشته بلکه تابع شریعت خاتم الانبیاء بوده است. غرض در رسول اکرم در این حدیث شریف آنست که به امت بفهماند همان مقداری که هارون واجد مقام نبوت بود ولى تابع پیغمبر اولوالعزمى مانند موسى میبود، على(علیهالسلام) هم واجد مقام نبوت ولی با رتبه و مقام امامت در اطاعت شریعت خاتم الانبیاء بوده که این خود خصیصه عالیهاى براى آن حضرت است . "ابن ابى الحدید" در "شرح نهج البلاغه" در ذیل این حدیث میگوید: که پیغمبر با این بیان جمیع مراتب و منازل هارونى را براى على ابن ابیطالب اثبات کرد و اگر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) خاتم الانبیاء نبود هر آینه على شریک در امر پیغمبرى او هم بود ولى جمله "انه لا نبى بعدى" میرساند که اگر بنا بود پیغمبرى بعد از من بیاید على واجد آن مقام بود. پس ما از این حدیث منزلت نتیجه میگیریم همانطور که اگر هارون نمیمرد و زنده بود بعد از حضرت موسى خلیفه و جانشین او بود؛ على(علیهالسلام) هم بعد از پیغمبر خلیفه و جانشین او است و همانطور که هارون بعد از موسى افضل زمان خود میباشد. منبع سایت تبیان چرا على(علیهالسلام) سید اوصیاء است
به چند دلیل میتوانیم بگوئیم که على(علیهالسلام) سید اوصیاء پیغمبرانست:
دلیل اول
کلمات کلیدی: اسلامی، حضرت علی علیه السلام، امیر المومنین
فاطمه زهرا بانوی برتر کلیسا
استاد نقویان می گفت: دوستی دارم که استاد دانشگاه شهید بهشتی است، به نام آقای "دکتر فرشادی" این استاد فرزانه نقل می کرد: برای ماموریتی به همراه برخی دوستان به فرانسه مسافرت کرده بودیم و در خلال این ماموریت روزی را برای تفرج و سیاحت برگزیدیم. در همان روز، در اثناء این گردش یادم آمد که نماز عصر نخوانده ام، هر چه فکر کردم کجا نماز را اداء کنم چیزی به خاطرم نرسید. یادم افتاد امروز یکشنبه است و کلیساها برای عبادت باز، به سوی کلیسایی روانه شدیم، اجازه گرفتیم و در همان جا نماز را اقامه کردیم، من چون قدری فرانسوی بلد بودم به دوستم گفتم بد نیست برویم از موعظه های این کشیش مسیحی بهره مند شویم .
«البته پند و وعظ در دین مبین اسلام مورد عنایت خاص قرار گرفته از هر که می خواهد باشد. امام علی علیه السلام می فرماید ادامه مطلب...
کلمات کلیدی: ادبی، فرهنگی، اسلامی
سیمای آفتاب
حضرت امام رضاعلیه السلام از پدران گرامی خود نقل فرموده است: برخی از امیرمؤمنان علیعلیه السلام تقاضا کردند پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم را چنان توصیف بفرما که گویی او را مشاهده میکنیم زیرا ما مشتاق او (و آگاهی از شمایل او) ییم؛ و آن بزرگوار فرمود: پیامبر خداصلی الله علیه وآله چهرهای سپید آمیخته به سرخی داشت، چشمانش کاملاً سیاه، و مویش صاف و بدون چین و شکن بود، محاسنی انبوه داشت و گیسویش تا بنا گوش میرسید، خط میان سینه او باریک و ظریف بود، گردنش گویی تنگی از نقره است و ترقوههایش چون طلا میدرخشید؛ خطّ باریکی از مو از سینه تا ناف او امتداد داشت و بر شکم و سینه او غیر از آن موئی نبود، دست و پایش ضخیم و مردانه و استخوان قوزک پایش درشت بود، چون راه میرفت محکم و استوار راه میرفت و در این حال متمایل به جلو حرکت میکرد چنانکه گویی در سرا شیب قدم بر میدارد، چون به کسی رو میکرد با تمام بدن به او رو میآورد، نه خیلی کوتاه قد بود و نه خیلی دراز بالا، صورتش تا اندازهای گرد و مدّور بود، وقتی در میان مردم قرار میگرفت از همه چشمگیرتر و جالبتر بود، عرق بر چهرهاش چون دانه مروارید بود، و بویش از مشک خوشبوتر بود، نه ناتوان بود و نه خوارمایه، از همه مردم محترمتر زندگی میکرد و از همه نرمخوتر بود و سخاوتمندتر، هر کس با سابقه آشنایی با او معاشرت میکرد او را دوست میداشت و هر کس بیسابقه او را میدید از او هیبت میبرد؛ عزت و بزرگواری او آشکار بود، و توصیفگر او میگوید: نه پیش از او و نه بعد از او کسی را همانند او ندیدهام؛ درود و سلام خدا بر او و خاندان او
حضرت امام صادقعلیه السلام فرمودهاند: رسول خداصلی الله علیه وآله در شب تاریک همانند پاره ماه نورانی بود1
منبع: سیمای آفتاب
تنظیم برای تبیان: سید پیمان صابری
کلمات کلیدی: اسلامی
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.