سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حافی

نامه ای به خدا

سید عارف حسین دیدگاه

نامه ای به خدا

یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند، رسیدگی می‌کرد، متوجه نامه‌ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود: نامه‌ای به خدا.
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه اینطور نوشته شده بود:
خدای عزیزم! بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی‌ام با حقوق ناچیز بازنشستگی می‌گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود، دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می‌کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده‌ام، اما بدون آن پول چیزی نمی‌توانم بخرم. هیچ‌کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو، ای خدای مهربان تنها امید من هستی، به من کمک کن.
کارمند اداره پست خیلی تحت‌تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان 96 دلار جمع شد که آن‌را برای پیرزن فرستادند. همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند، خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت تا اینکه نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود؛ نامه ای به خدا. همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:
خدای عزیزم. چگونه می‌توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با آن‌ها بگذرانم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی، البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آنرا برداشته‌اند.


کلمات کلیدی: حکایت، فرهنگی ادبی

چرا علی (ع) سید اوصیاء است (2)

سید عارف حسین دیدگاه

دلیل دوم

دومین دلیلى که جهت اثبات برترى حضرت على(علیه‎السلام) بر سایر اوصیاء و انبیاء گذشته می‎آوریم، فرمایش خود آن حضرت به "صعصعه" است .

روز بیستم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرت که در اثر ضربت شمشیر "ابن ملجم" آثار مرگ بر آن حضرت ظاهر شد، حضرت به امام حسن(علیه‎السلام) فرمود: اجازه دهید شیعیانى که بر در خانه اجتماع کرده‎اند بیایند مرا ببینند وقتى آمدند و اطراف بستر را گرفتند آهسته به حال آن حضرت گریه می‎کردند حضرت با کمال ضعف فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى ولکن خففوا مسائلکم .

اصحاب هر یک سئوالى کرده جواب مى‎شنیدند از جمله سئوال کنندگان "صعصعة بن صوهان" بود که از رجال بزرگ شیعه و از خطباء معروف کوفه و از روات بزرگیست که شیعه و سنى از او روایت نقل می‎کنند و از اصحاب برجسته على(علیه‎السلام) بوده است .

"صعصعه" عرض کرد به من خبر دهید که شما افضلید یا آدم؟ حضرت فرمود: تعریف کردن مرد از خود تزکیه نفس و قبیح است ولى از باب و اما بنعمة ربک فحدث، نعمت‎هاى خدا داده به خود را نقل کن می‎گویم که من افضل از آدم هستم . عرض کرد به چه دلیل ؟ براى آدم همه قسم وسایل رحمت و راحت و نعمت در بهشت فراهم بود فقط از یک شجره گندم منع گردید ولى آدم نتوانست خوددارى نماید و از آن خورد و از بهشت و جوار رحمت حق خارج شد.

"ابن ابى الحدید" در "شرح نهج البلاغه" در ذیل این حدیث می‎گوید: که پیغمبر با این بیان جمیع مراتب و منازل هارونى را براى على ابن ابیطالب اثبات کرد و اگر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) خاتم الانبیاء نبود هر آینه على شریک در امر پیغمبرى او هم بود ولى جمله "انه لا نبى بعدى" می‎رساند که اگر بنا بود پیغمبرى بعد از من بیاید على واجد آن مقام بود.

ولى خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود، من به میل و اراده خود چون دنیا را قابل توجه نمی‎دانستم از گندم نخوردم .

کنایه از آن که کرامت و افضلیت شخص به زهد و ورع و تقوا است. هر کس اعراض او از دنیا و متاع دنیا بیشتر است قطعا قرب و منزلت او در نزد خدا بیشتر است و منتهاى زهد اینست که از حلال غیر منهى اجتناب نماید.

در بحارالانوار از "عمرو بن حریث" نقل می‎کند که گفت: نزدیک وفات امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) به دیدن آن حضرت رفتم، دیدم که "فضه" انبان(کیسه) مُهر کرده‎اى براى افطار خدمت آن حضرت آورد و حضرت مُهر را گشود و قطعات نان جو خشکیده متغیرى بیرون آورد که به علت نگرفتن نخاله آن خیلى زبر و خشن بود. عمرو می‎گوید به فضه گفتم قدرى به این پیرمرد رحم کنید نرمه این آرد جو را بگیرید و براى نان خمیر کنید و خوب بپزید که این بزرگوار پیر و ضعیف است و با وجود پیرى و ناتوانى به روزه و نماز و بیخوابى شب و جهاد و انواع ریاضات مشغول است.

فضه گفت: چند دفعه چنین کردم و نان خوب در انبان گذاشتم چون حضرت مطلع شد مرا از این عمل منع کرد و از آن به بعد انبان را مُهر می‎کند. بعد می‎گوید دیدم امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) مُهر انبان را برداشت نان خشکیده و زبرى را در کاسه چوبین خرد کرد و قدرى آب بر روى آن ریخت و کمى نمک بر روى آن پاشید و آستین خود را بالا زد و مشغول خوردن شد چون فارغ گشت گفت عُمر على به آخر رسید و اجل نزدیک شد. دست خود را بر محاسن خود فرو آورد و اشاره کرد به این که شهادت من نزدیک گردیده و این محاسن به خون سرم خضاب خواهد شد.

از این موارد در زهد حضرت علی(علیه السلام) بسیار است؛ که به همین نمونه بسنده می‎کنیم.

اما خلفاى بعدى بقدرى بیت المال مسلمین را صرف خود نمودند که جاى تعجب است از جمله "منصور دوانیقى" قبل از خلافت چنان فقرى داشت که خودش براى "سلمان اعمس" گفت که در دهات شام مدح على می‎خواند تا نانى بدست آورد. ولى چون بخلافت رسید بقدرى مال مسلمانان را جمع کرد که بعد از مردنش 810 میلیون درهم فقط پول نقد او غیر از املاک و اسباب تجمل منزل او بوده است و یا مثلا عایدى املاک "خیزران" مادر هارون الرشید سالى صد و شصت میلیون درهم بود.

 

فضیلت امام على(علیه‎السلام) از سایر انبیاء

"صعصعه" به حضرت علی(علیه‎السلام) عرض کرد آقا شما افضل هستید یا نوح؟ فرمود: من افضل از نوحم؟ گفت، چرا؟ فرمود: نوح، قوم خود را بسوى حق دعوت کرد، او را اطاعت نکردند و آن بزرگوار را بسیار اذیت نمودند تا درباره آنها نفرین کرده و گفت: رب لاتذر على الارض من الکافرین دیارا.(نوح/27)

اما من بعد از خاتم الانبیاء با آن همه صدمات و اذیت‎هاى بسیار فراوان که از این امت دیدم ابدا درباره آنها نفرین نکردم و کاملا صبر نمودم .

"عمرو بن حریث" نقل می‎کند که گفت: نزدیک وفات امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) به دیدن آن حضرت رفتم، دیدم که "فضه" انبان(کیسه) مُهر کرده‎اى براى افطار خدمت آن حضرت آورد و حضرت مُهر را گشود و قطعات نان جو خشکیده متغیرى بیرون آورد که به علت نگرفتن نخاله آن خیلى زبر و خشن بود.

در خطبه شقشقیه می‎فرماید: صبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى؛ صبر نمودم در حالی که در چشم من خاشاک و در گلوى من استخوانى بود.

اگر کسى می‎خواهد صبر على(علیه‎السلام) را بداند رجوع به تاریخ بیست و پنج سال خانه نشینی على بنماید.

صعصعه عرض کرد شما افضلید یا ابراهیم؟ فرمود: من، گفت: چرا؟ فرمود: ابراهیم عرض کرد: رب ارنى کیف تحیى المؤ تى قال اولم تؤمن قال بلى ولکن لیطمئن قلبى. (بقره/26)

ولى ایمان من بجایى رسید که گفتم: لو کشف الغطاء ما ارذت یقینا؛ کنایه از آن که علو درجه شخص به مقام یقین او می‎باشد که واجد مقام حق الیقین شود.

عرض کرد شما افضلید یا موسى؟ فرمود: من، گفت: چرا؟ فرمود: وقتى خدا موسى را مامور کرد که براى دعوت فرعون به مصر رود عرض کرد: رب انى قتلت منهم نفسا فاخاف ان یقتلون و احى هارون هو افصح منى لسانا فارسله معى رداء یصدقنى انى اخاف ان یکذبون. (قصص/ 33-34)

ولى وقتى رسول اکرم مرا از جانب خدا مامور ساخت که بروم مکه بالاى بام مکه آیات اول سوره برائت را بر کفار قریش قرائت نمایم با آنکه کمتر کسى بود که برادر یا پدر یا عم و یا خال و یکى از اقارب او بدست من در جنگها کشته نشده باشد مع ذلک ابدا خوف نکردم و اطاعت امر نموده تنها رفتم، ماموریت خود را انجام دادم و برگشتم .

صعصعه گفت: شما افضلید یا عیسى؟ فرمود: من افضلم، عرض کرد چرا؟ حضرت فرمود: پس از آن که جبرئیل در گریبان مریم دمید به قدرت خدا حامله شدن چون وقت وضع حمل او گردید در بیت المقدس به مریم وحى شد که از بیت المقدس بیرون شو زیرا که این خانه محل عبادتست نه محل ولادت و زائیدن، لذا از بیت المقدس بیرون رفت در میان صحرا پاى نخله‎اى خشکیده عیسى به دنیا آمد، اما وقتى مادرم فاطمه بنت اسد را درد زایمان گرفت در وسط مسجدالحرام بود بمستجار کعبه متمسک گردیده عرض کرد الهى درد زایمان را بر من آسان گردان. همان ساعت دیوار خانه شکافته شد مادرم فاطمه را با نداى غیبى دعوت به داخل نمود مادرم داخل بیت شدن و من در همان خانه کعبه به دنیا آمدم .

دلیل سوم

سومین چیزی که افضلیت و برترى على(علیه‎السلام) را نسبت به اوصیاء گذشته می‎کند داستان گفتگوى حره با حجاج است .

یکى از دشمنان سرسخت على(علیه‎السلام) "حجاج" است او هر جا دوستان و شیعیان على (علیه‎السلام) را می‎دید به سخت‎ترین وجهى می‎کشت، روزى "حره، دختر "حلیمه سعدیه" بر حجاج وارد شد از طرز ورود و بى اعتنایى نسبت به دستگاه دانست که این یک بانوى عادى نیست پس از اندکى تامل پرسید حره دختر "حلیمه سعدیه" تویى؟ گفت بلى. گفت مدتها در انتظار دیدار تو بودم به من گفته‎اند که عقیده تو اینست که على(علیه‎السلام) بر اصحاب پیغمبر افضل است و تو على را بر ابوبکر و عمر و عثمان ترجیح می‎دهى. حره به حجاج گفت به تو دروغ گفته‎اند عقیده من بیش از اینهاست که گفته‎اند:

حره گفت خدا حضرت علی را در قرآن بر آدم فضیلت داده آنجا که می‎فرماید: فعصى آدم ربه فعوى. ولى درباره على(علیه‎السلام) فرمود: و کان سعیه مشکورا؛ آدم از همه نعمت‎هاى بهشت استفاده می‎برد و تنها از گندم ممنوع بود که فرمود: و لا تقربا هذه الشجرة، معذلک آدم از گندم خورد ولی امام على منعى نداشت و همه نعم الهى بر او حلال بود با این حال نان گندم نخورد.

من نه این که او را به اصحاب ترجیح می‎دهم بلکه بر پیغمبران بزرگ مثل آدم و موسى و عیسى و ابراهیم و داود و سلیمان ترجیح می‎دهم. حجاج گفت واى بر تو که اکتفا نکردى که على را افضل اصحاب بدانى و او را در ردیف انبیاء نام بردى و برتریش دادى اگر دلیل واضحى بر این ادعا نیاورى ترا خواهم کشت. حره گفت خدا او را در قرآن بر آدم فضیلت داده آنجا که می‎فرماید: فعصى آدم ربه فعوى. ولى درباره على(علیه‎السلام) فرمود: و کان سعیه مشکورا؛ آدم از همه نعمت‎هاى بهشت استفاده می‎برد و تنها از گندم ممنوع بود که فرمود: و لا تقربا هذه الشجرة، معذلک آدم از گندم خورد ولی امام على منعى نداشت و همه نعم الهى بر او حلال بود با این حال نان گندم نخورد. در اینجا حجاج بى اختیار گفت احسنت یا حره، آنگاه گفت دلیل تو بر تفضیل بر نوح و لوط چیست؟ گفت: حقتعالى درباره نوح و لوط مى‎فرماید: ضرب الله مثلا للذین کفروا امرئة نوح و امرئة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا فخانتا هما فلم یغینا عنهما من الله شیئا و قیل اوخلا النار مع الداخلین . (تحریم/10)

ولى از براى على بن ابیطالب(علیه‎السلام) همسرى است که خشنودى او خشنود خدا و خشم او خشم خداست اگر فاطمه از کسى راضى نباشد خدا از او راضى نشود. حجاج گفت احسنت بگو بدانم دلیل تفضیل تو بر ابراهیم چه خواهد بود؟

گفت: در قرآن از گفته ابراهیم حکایت می‎کند: و اذ قال ابراهیم رب ارنى کیف یحیى الموتى قال اولم تؤمن قال بلى ولکن لیطمئن قلبى، ولى على(علیه‎السلام) به تصدیق دوست و دشمن فرمود: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا. حجاج گفت احسنت یا حره .

حجاج گفت: به چه دلیل او را بر موسى ترجیح می‎دهى؟ گفت به دلیل فرموده خدا آنجا که می‎فرماید، فخرج منها خائفا تیرقب؛ و على(علیه‎السلام) لیلة المبیت جاى پیغمبر خوابید و جان خود را فداى پیغمبر نمود و خدا تقدیر و تقدیسش نمود و من الناس من یشترى نفسه ابتغاء مرضاة الله، حجاج گفت احسنت یا حره. سپس گفت: دلیلت بر تفضیل على بر سلیمان چیست؟ گفت: سلیمان گوید: رب هب لى ملکا لاینبغى لاحد من بعدى، و على فرماید: یا دنیا تنحى عنى غرى غیرى فقد طلقتک ثلاثا لارجعة لى فیک .

پس هر انسان با ذوقى از تشبیه در علم على(علیه‎السلام) به آدم می‎فهمد که چون آن علم سبب افضلیت آدم و برترى مسجودیت او بر ملائکه و مقام خلافت او گردید؛ على(علیه‎السلام) هم افضل و برتر از انبیاء عظام مانند موسى و عیسى باشد پس به طریق اولى از اوصیاء آنها برتر خواهد بود.

حجاج گفت: احسنت یا حره، به کدام دلیل على بر عیسى افضل بود؟ گفت خدا در قرآن می‎فرماید: اذ قال الله یا عیسى بن مریم انت و قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان کنت قلته فقد تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک ما قلت لهم الا ما امرتنى به. (مائده/115)

این قضاوت و حکومت را به روز قیامت انداخت ولى به على بن ابیطالب(علیه‎السلام) نیز قومى در حد پرستش گرویدند و قائل به خدایى او شدند، و حضرت در دنیا آنها را مجازات فرمود و کیفر داد. حجاج گفت احسنت یا حره و به او جایزه بخشید.

دلیل چهارم

چهارمین دلیل بر سیدالوصیین بودن على(علیه‎السلام) فرمایش خود پیغمبر است چنانچه "میر سید على همدانى شافعى" در کتاب "مودة القربى" از "ابن عباس" روایت می‎کند که گفت: دعانى رسول الله(صلى الله علیه و آله و سلم) فقال لى ابشرک ان الله تعالى ایدنى بسیدالاولین و الاخرین و الوصیین على فجعله کفو ابنتى فان اردت ان تنتفع به فاتبعه.

على مرآت جمیع انبیاء

ابن ابى الحدید چه خوب می‎گوید و "فخر رازى" در ذیل آیه مباهله و "احمدبن حنبل" در "مسند" و دیگران که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من اراد ان ینظر الى ادم فى علمه و الى نوح فى تقوائه و الى ابراهیم فى خلة و الى موسى فى هیبته و الى عیسى فى عبادته فلینظر الى على بن ابیطالب .

"میر سیدعلى همدانى شافعى" در "مودة القربى" این حدیث را با یک زیادتى نقل می‎کند که رسول خدا فرمودند: فان فیه تسعین خصلة من خصال الانبیاء جمعها الله فیه و لم یجمعهبا فى احد غیره .

تشبیه علم على به آدم براى اینست که خداوند آدم را به واسطه عملش بر سایر موجودات فضیلت و برترى داد، پس چون على(علیه‎السلام) علمش از آدم بیشتر است باید افضل از همه موجودات غیر از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) باشد.

پس هر انسان با ذوقى از تشبیه در علم على(علیه‎السلام) به آدم می‎فهمد که چون آن علم سبب افضلیت آدم و برترى مسجودیت او بر ملائکه و مقام خلافت او گردید؛ على(علیه‎السلام) هم افضل و برتر از انبیاء عظام مانند موسى و عیسى باشد پس به طریق اولى از اوصیاء آنها برتر خواهد بود.


فراوری از کتاب زیارت عاشورا، اثر حضرت آیة الله حاج سیداحمد میرخانی،

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.


کلمات کلیدی: اسلامی، حضرت علی علیه السلام، امیر المومنین علیه السلام

چرا علی (ع) سید اوصیاء است (1)

سید عارف حسین دیدگاه

چرا على(علیه‎السلام) سید اوصیاء است

حضرت علی علیه السلام

السلام علیک یابن امیرالمومنین و ابن سید الوصیین؛ سلام بر تو ای پسر سید و آقا و بزرگ اوصیاء 

در ادامه شرح زیارت عاشورا به شرح سید الاوصیاء رسیدیم، که چرا به حضرت علی (علیه السلام) سیدالوصیاء گوییم؟ چرا ایشان را سید و آقای همه اوصیاء می دانیم؟ و چرا وقتی امام حسین(علیه السلام) سلام می دهیم با این صفت پدر امام حسین(علیه السلام) را یاد می کنیم؟ 

در مقاله قبل به این نتیجه رسیدیم که وصى بلافصل پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) باید على (علیه‎السلام) باشد و دیگران قابلیت این مقام را نداشتند بلکه خلافت را غصب نمودند. حال باید ثابت کنیم که بعد از قبولى و وصایت و خلافت آن حضرت، چرا سید اوصیاء و از هر وصى پیغمبرى برتر و بالاتر است.

با توجه به روایات وجود مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) افضل از همه انبیاء بلکه همه موجودات دنیا بوده، پس وصى و خلیفه ایشان یعنى حضرت على(علیه‎السلام)، نیز باید افضل و برتر از همه اوصیاء و موجودات عالم باشد، آیا آن پیغمبری که بر هزار نفر مبعوث گردیده با آن پیغمبری که بر پنجاه یا صدهزار یا بیشتر مبعوث گردیده با پیغمبری که بر همه خلق خدا مبعوث شده است یکسان می‎باشند پس ‍ وزیر و خلیفه آنها هم بقدر آن پیغمبر درجه و مقام دارند.

انبیاء عظام از جهت دعوت یکسان‎اند ولى از جهت رتبه و مقام و معلومات متفاوتند چنانکه در آیه 254 بقره می‎فرماید:

تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات؛ انبیاء را بر بعضى دیگر خصایص و فضائلى افزونى و فضیلت دادیم که دیگران به مرتبه آنها نمی‎رسند گرچه در نبوت مساوى بودند که با بعضى از آن انبیاء خدا سخن گفت و به بعضى از آنها ترفیع درجات داد.

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به على(علیه‎السلام) تکیه داده بود تا آن که بر دو شانه على زد و فرمود یا على تو از حیث ایمان اول مؤمن هستى و از حیث اسلام اول مسلم هستى آنگاه فرمود یا على تو براى من به منزله هارون براى موسى هستى و دروغ گفته کسى که گمان می‎کند مرا دوست دارد در حالی که ترا دشمن می‎دارد.

"زمخشرى" در "تفسیر کشاف" گوید مراد از این بعض پیغمبر ما است که به فضایل بسیار و خصایص بیشمار بر انبیاء فضیلت دارد که مهمترین آنها مقام خاتمیت است، بنابراین چون پیغمبران از جهت درجه و مقام متفاوت شدند اوصیاء آنها هم عقلا باید متفاوت باشند چون مقام پیغمبر ما از همه بیشتر است وصى او هم باید مقامش بیش از سایر اوصیاء دیگر باشد، پس او را باید سید الاوصیاء نام نهاد.

به چند دلیل می‎توانیم بگوئیم که على(علیه‎السلام) سید اوصیاء پیغمبرانست:

دلیل اول

"محمد سمرقندى حنفى" در کتاب "مجالس" و "محمدبن عبدالرحمن ذهمى" در کتاب "ریاض النضرة" و "ملاعلى متقى" در "کنزالعمال" و "ابن صباغ مالکى" در "فصول المهمه" و "شیخ سلیمان بلخى حنفى"  در "ینابیع المودة" و "ابن ابى الحدید" در "شرح نهج البلاغه" از "ابن عباس" نقل نموده‎اند که روزى "عمربن خطاب" گفت واگذارید نام على را یعنى اینقدر از على غیبت مکنید زیرا من از پیغمبر خدا شنیدم که فرمود در على سه خصلت است، عمر گفت که اگر یکى از آن سه خصلت براى من بود دوستتر می‎داشتم از هر چه آفتاب بر آن می‎تابد. آنگاه عمر گفت:

من و "ابوبکر" و "ابوعبیده جراح" و عده‎اى از اصحاب حاضر بودیم رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به على(علیه‎السلام) تکیه داده بود تا آن که بر دو شانه على زد و فرمود یا على تو از حیث ایمان اول مؤمن هستى و از حیث اسلام اول مسلم هستى آنگاه فرمود یا على تو براى من به منزله هارون براى موسى هستى و دروغ گفته کسى که گمان می‎کند مرا دوست دارد در حالی که ترا دشمن می‎دارد.

شیعه و سنى بطرق مختلف نقل کرده‎اند که پیغمبر فرمود: یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لانبى بعدى .

این حدیث را که به حد تواتر لفظى رسیده حدیث منزلت نام نهاده‎اند و از آن سه خصیصه براى امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) ثابت می‎شود.

1- مقام نبوت که در معنى و حقیقت براى آن حضرت بوده .

2- مقام خلافت و وزارت ظاهرى آن حضرت بعد از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله).

3- مقام افضلیت آن حضرت بر تمام امت و غیر امت چه آن که رسول خدا على را به منزله هارون معرفى کرده و حضرت هارون مطابق نص صریح قرآن و اجد مقام نبوت و خلافت حضرت موسى و افضل بر تمام بنى اسرائیل بوده است .

در سوره مریم آیه 51 می‎فرماید: و اذکر فى الکتاب موسى انه کان مخلصا و کان رسولا نبیا و نادیناه من جانب الطور الایمن و قربناه نجیا و وهبناله من رحمتنا اخاه هارون نبیا؛ یاد کن در کتاب خود شرح حال موسى را که او بنده‎اى بسیار با اخلاص و رسولى بزرگ مبعوث به پیامبرى بر خلق بود و ما را از وادى مقدس طور ندا کردیم و به جهت استماع کلام خویش به مقام قرب خود برگزیدیم و از لطف و مرحمتى که داشتیم به برادرش ‍ هارون نیز "براى مشارکت و مساعدت او" مقام نبوت عطا کردیم .

شیعه و سنى بطرق مختلف نقل کرده‎اند که پیغمبر فرمود: یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لانبى بعدى . این حدیث را که به حد تواتر لفظى رسیده حدیث منزلت نام نهاده‎اند و از آن سه خصیصه براى امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) ثابت می‎شود.

1- مقام نبوت که در معنى و حقیقت براى آن حضرت بوده .

2- مقام خلافت و وزارت ظاهرى آن حضرت بعد از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله).

3- مقام افضلیت آن حضرت بر تمام امت و غیر امت چه آن که رسول خدا على را به منزله هارون معرفى کرده و حضرت هارون مطابق نص صریح قرآن و اجد مقام نبوت و خلافت حضرت موسى و افضل بر تمام بنى اسرائیل بوده است .

پس جناب هارون از جمله پیغمبرانى است که استقلال در امر نبوت نداشته بلکه تابع شریعت برادرش حضرت موسى بوده، حضرت على(علیه‎السلام) هم واجد مقام نبوت بوده ولى در امر نبوت استقلال نداشته بلکه تابع شریعت خاتم الانبیاء بوده است. غرض در رسول اکرم در این حدیث شریف آنست که به امت بفهماند همان مقداری که هارون واجد مقام نبوت بود ولى تابع پیغمبر اولوالعزمى مانند موسى می‎بود، على(علیه‎السلام) هم واجد مقام نبوت ولی با رتبه و مقام امامت در اطاعت شریعت خاتم الانبیاء بوده که این خود خصیصه عالیه‎اى براى آن حضرت است .

"ابن ابى الحدید" در "شرح نهج البلاغه" در ذیل این حدیث می‎گوید: که پیغمبر با این بیان جمیع مراتب و منازل هارونى را براى على ابن ابیطالب اثبات کرد و اگر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) خاتم الانبیاء نبود هر آینه على شریک در امر پیغمبرى او هم بود ولى جمله "انه لا نبى بعدى" می‎رساند که اگر بنا بود پیغمبرى بعد از من بیاید على واجد آن مقام بود.

پس ما از این حدیث منزلت نتیجه می‎گیریم همانطور که اگر هارون نمی‎مرد و زنده بود بعد از حضرت موسى خلیفه و جانشین او بود؛ على(علیه‎السلام) هم بعد از پیغمبر خلیفه و جانشین او است و همانطور که هارون بعد از موسى افضل زمان خود می‎باشد.       منبع سایت تبیان 


کلمات کلیدی: اسلامی، حضرت علی علیه السلام، امیر المومنین

?بازدید امروز: (29) ، بازدید دیروز: (17) ، کل بازدیدها: (257994)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ