سال تجلیل مولانا ؛ تقسیم مولانا !؟
سیداسحاق شجاعی
مادح خورشید مدّاح خود است
که دوچشمم روشن ونامرمد است
ذمّ خورشید جهان ذمّ خود است
که دوچشمم کوروتاریک وبد است
مدح، تعریف است وتخریق حجاب
فارغ است ازشرح وتعریف آفتاب
مولانا جلال الدین محمد بلخی ، عارف، شاعر، مصلح واندیشمند شهیردرسال 1207میلادی در امّ البلاد بلخ به دنیای خاکی پاگذاشت. سال 2007م برابراست باهشتصدمین سال تولد آن نابغه نامی. به همین مناسبت و با پیشنهاد کشورهای افغانستان ، ترکیه ومصر، سازمان فرهنگی آموزشی سازمان ملل متحد ( یونسکو ) این سال را سال جهانی گرامی داشت مولانا نامید. کشورهای مختلف جهان ازاین فرصت استفاده کرده با تجلیل ازشخصیت او، آثارو اندیشه هایش را باردیگر درذهن ها وجان ها زنده وتازه کردند.
وقتی نام کشورهایی را ببریم که ازمولانا تجلیل کرده وهمایش ها ، کنگره هاوسیمینارها برای او برگزارکرده اند، تازه به مقداری ازساحه ی نفوذ معنوی مولانا درشرق وغرب عالم آشنا می شویم.ازسازمان ملل متحد و سخنرانی دبیرکل آن سازمان، کشورهای فرانسه ، آلمان ، هلند ، پرتغال ، انگلیس ، آمریکا ، کانادا ، ایتالیا ، یونان ، چین ، روسیه ، ژاپان ، مالزی بگیرتا برسد به مصر، ترکیه ، ایران ، پاکستان ، افغانستان، هندوستان و....
درجهان کنونی شخصیتی چون مولانا که مرزهای زمینی وخاکی و نیز مرزهای فکری واعتقادی و تعصبات زمخت قومی وملیتی رازیرپاگذاشته نفوذ خودرا درسراسرجهان بگستراند پیدا نمی شود. بدون شک مولانا برای بشریت امروز یک استثناویک نعمت بزرگ است . مولانا پیام آورصلح ، عشق ، دوستی وخوش بینی درجهانی سرشارازجنگ ، خون ریزی ، دشمنی وبدبینی است. مولانا بدون مبالغه یک مصلح جهانی و یک افتخاربزرگ است. اماافتخاربه خاطرچه وبرای که وبرای کجا ؟
اما این که چرا وچگونه مولانا چنین افتخاری نظیررابه چنگ آورده است بماند برای بعد. اکنون برسرآنیم که بگوییم کدام ملت وکدام سرزمین حق دارد مولانا را ازخود بداندوبه آن افتخارکند؟ واقعیت آن است که مولانا درکره خاکی سرشارازکینه وحسد ودروغ وریای ما نمیگنجد، چگونه می توانیم اورا به تکه ی کوچکی از زمین به نام افغانستان یا ترکیه یا ایران یا هرجای دیگری محدود کنیم ؟
درسال جهانی مولانا باتأسف بار دیگر نزاعهای زنگ زده و ادعاهای حقیرانه و تنگ نظرانه درمورد مولانا زنده شد و به میدان آمد. نزاع های از این دست که مولانا اهل کدام سرزمین است ؛ افغانستان ، ترکیه ، ایران یاجای دیگری؟ ترک ها ادعاهای خودرا تکرارکردند که مولانا ترک تباری است که در بلخ به دنیا آمده و در ترکیه به رشد و بالندگی رسیده و یک شهروند ترکیه محسوب می شود. آنها مولانا را نه بلخی که رومی می خوانند و او را به سرزمین و ملیت خود محدود می کنند. زیرا مولانا و پدر و فرزندانش در ترکیه در گذشته اند و اکنون گنبد و بارگاهشان در آنجاست . از این گذشته این ترکیه بوده است که مولانا را با تبلیغات خود به دنیا شناسانده و همچنان به معرفی اندیشهها و آثار آن گوهر کمیاب در جهان خصوصا در غرب ادامه می دهد. بدون تلاش ترکیه مولانا هرگز جهانی نمی شد.
مولانا از مسیر ترکیه به جهان غرب سفر کرده و دنیای مادی گرا و رفاه زده آن جا را شیفته خود ساخته است .غربی ها که بیشتر از طریق ترکیه به مولانا رسیده اند نیز او را به نام رومی میشناسند و میخوانند. روم باستان یکی از مراکز فرهنگی و تمدنی جهان غرب است. آن ها می خواهند چنین القا کنند که مولانا در روم باستان آموزش دیده و رشد کرده است . پس افکار و اندیشه های مولانا ریشه ی غربی دارد.
از دیگر مدعیان تصرف این گنج پربها ایران است ؛ ایران به زبان مولانا چنگ انداخته و می گوید چون مولانا فارسی زبان است و زبان ، ملیت هر انسان را مشخص می کند. از طرفی هم ایران مرکز و خاستگاه زبان فارسی است، پس او ایرانی است . گاهی نیز چنین استدلال می کنند که مولانا ازسرزمینی برخاسته ( بلخ ) که متعلق به ایران کهن وایران قدیم بوده است . به هرصورت ایران نیز چنان مدعی محکم است که حاضر نیست هیچ کشوردیگری رادرمالکیت این گنج شریک کند یااندکی دراین مسأله کوتاه بیاید. حتی برخی رسانه های جمعی ایرانی پسوند « بلخی »را ازنام مولانا برداشته، اوراجلال الدین پارسی نامیده اند. تاراه ایرانی شدن او هموار تر گردد.
ازدیگرمدعیان تصرف مولانا افغانستان است ؛ مولانا دربلخ به دنیاآمده ودوران نوجوانی رادرآن سرزمین سپری کرده است . اجداد مولانا همگی بلخی بوده اند ومولاناحتی درقونیه نیزبه بلخی وخراسانی بودن خود می بالیده است. افغانستان امروز، همان خراسان دیروزیادست کم بخش اصلی خراسان است. ازجانب دیگرزبان فارسی ازبلخ وغزنه وبدخشان وهرات ومرورود برخاسته وهمچنان نیززبان اصلی آن سرزمین است. هرکسی متعلق به زادگاه خود است ومهاجرت نمی تواند ماهیت کسی راتغییر بدهد .چنان که دردنیای امروزهرکس درهرنقطه ی اززمین که به دنیا آمد ، مهری است که تاآخرعمربرپیشانی اش خورده ومجبوراست که باآن بسازد. ملیت انسان ، قابل تغییروتبدیل نمی باشدوکشورهای دیگراورابه هیچ عنوان نمی پذیرند. باید باسرنوشت خود بسازد. این واقعیت دردآوررا مهاجران افغانی بهترازدیگران درک می کنند.
مالک دیگری هم تازه برای مولانا پیداشده است که تاجیکستان باشداما این کشورتاکنون دلیل محکمه پسندی عرضه نکرده است وادعای اوچندان قابل اعتنا نمی باشد.
واقعیت آن است که مولانا ازآن همه بشریت است . سرزمینی مولانا آن قدربزرگ است که همگان درآن جای می شوند بدون آن که کسی جای کس دیگری را تنگ کرده باشد. آن جامعه وافرادی به مولانا نزدیگتر هستند که وارد سرزمین اندیشه های الاهی وانسانی او شده باشند. واندکی ازدرد وسوزعشق اوراچشیده ، سعه صدرووسعت نظراورادریافته باشند. وگرنه مولانا با این بیت تکلیف وطن خودوعلاقه به آن راخود معلوم کرده است:
درسفرگرروم بینی یاختن
ازدل توکی رودحب الوطن
اگربخواهیم دراین زمینه داوری کنیم ، دچارخبط وخطای خواهیم شد که دیگران تاکنون شده اند. بهترآن است که مسأله راازچشم خود مولانا ببینیم ؛ مولانا خودبه جهان بالاتعلق دارد.جهان معنویت وملکوت. جهان اندیشه های فرازمینی وخواسته های برتراززمین وزمانه ما. اوهمه مارا به عدم وابستگی فرامی خواند وازمامی خواهد که ازاین قید وبند ها آزاد باشیم وعلقه های خاکی را به کنارنهیم:
بند بگسل ، باش آزاد ای پسر!
تابه کی دربند سیم وبند زر؟!
تعلقات خاک، خون، قوم، ملیت، زبان و... تعلقات پست وحقیری است که ماخاکیان بیچاره وفرومانده درعالم ماده وکثرت ازآن دستگیره ی ساخته ایم وبه آن چنگ انداخته ایم. امامولانا به شهادت اندیشه های آسمانی اش هرگزحلقه اسارت آن ها رابه گردن خود نینداخته است :
آن و طن مصروعراق وشام نیست
آن وطن جایی است که اورا نام نیست
اوازتهمت همه ی این رنگ هامنزه است:
چون که بی رنگی اسیررنگ شد
موسی باموسی درجنگ شد
مولانا به همه بشریت تعلق دارد، عظمت اوبیشترازپهنای زمین ماست، اوخوان خودرابرای همگان گسترده است وهمه انسان های آزاد اندیش، آرمان خواه وحق طلب می توانند اوراازخود بدانندوبااواحساس خویشاوندی کنند. به شرط آن که انحصارطلب وخودخواه نباشند ومولانا را به اندازه خودکوچک نکنند . اوازهمه سرزمین های است که اندیشه های الاهی اورا به خودجذب کنند. اوبا هرنوع تعصب وتنگ نظری ودلبستگی های حقیرواندیشه های خردناسازگاراست:
سختگیری وتعصب خامی است
تاجنینی کار خون آشامی است
بااین امید که درسال نکوداشت جهانی مولانابارفتاروگفتارخردوتنگ نظرانه خودودادن نسبت های سخیفی مانند جلال الدین پارسی به مولانا ، روح آن عارف بلند آوازه راازخود نرنجانده باشیم . بحث کوتاه خودرا باچند بیت ازیک غزل مولانا به پایان می برم :
ازخانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
درهرنظرش مضمرصدگلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگرکژمی شد و مژمی شد
وزحسرت او مرده صدعاقل وفرزانه
گفتم زکجایی تو؟ تسخر زد وگفت : ای جان!
نیمیم زترکستان، نیمیم زفرغانه
نیمیم زآب وگل، نیمیم زجان ودل
نیمیم لب دریا، نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن بامن که منم خویشت
گفتاکه بنشناسم من خویش زبیگانه
کلمات کلیدی: ادبی، فرهنگی
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.